متن دکلمه پاییز بوی تورا می دهد :
تو میخواستی بروی
من میخواستم بمانی
باورمیکنی یانه!؟
نمی دانم.
دلم برایت تنگ میشود
وقتی هوا میگیرد
باران میزند
برگها میافتند
کوچه باشد یا خیابان
شهر یا زندان
فرقی نمیکند
دلم برایت تنگ میشود.
*
حواست به نبودنت هست یا نه!؟
نمی دانم.
کمی شکستهتر شده ام، خستهتر
نفسم بیشتر میگیرد
کاش میدانستی
خاطرات، آدم را پیرتر می کند.
خستهتر
شکستهتر
*
مرا به یاد داری یا نه؟
نمیدانم
اینجا پاییز بوی تورا می دهد هنوز.
دکلمه چیست؟
دکلمه واژۀ فرانسوی است که از deklama گرفته شده است. منظور از آن “خواندن شعر یا نثر ادبی با صدای بلند و آهنگ مناسب و با حالتهای خاص به منظور القا کردن محتوا و مضمون کلام به شنونده مطابق کلام” است.
(انوری دکتر حسن ، فرهنگ بزرگ سخن)
دکتر مهشید مشیری آن را اینگونه معنا کرده است: ” قطعهای که با آوای رسا و آهنگ مناسب و با ژستهای مطابق کلام اجرا میشود.”
(مشیری دکتر مهشید، فرهنگ زبان فارسی)
یا در فرهنگ فارسی عمید میخوانیم: ” مطلبی را با صدای بلند و با آب و تاب از بر خوندن، با حرارت علیه کسی یا چیزی حرف زدن.”
(عمید حسن، فرهنگ فارسی)
همۀ این تعریفها نشان میدهند که دکلمه یک امر کاملاً فنی است. هرکس نمیتواند به آن دسترسی داشته باشد. دکلمه تنها خواندن نیست بلکه خواندن + آوای رسا + آهنگ مناسب + ژست مناسب + حالتهای خاص + داشتن حرارت و احساس مناسب میباشد.
كاش...
اي كاش...
فقط...
همون يه نفر بود
كه وقتي بغض ميكردم بغلم ميكرد و ميگفت:
گريه كني ميكشمتا!
چشمهانت تنها دارايى من تو
اين دنياى بى رحم بى اعتمادى است!
وقتى اونهارو به روى من
باز ميكنى انگار همه ى دغدغه هاى دنيا
را به آرامش مى كشانى!
عشق
كليد شهر قلب است
به شرط آن كـه
قفل دلت هرز نباشد !
كه با هر
كليدى باز شود
بدون سیب
کاشف جاذبه می شدم،
تنها اگر :
من و تو و نگاهــــت،
قبل از نیوتن بودیـــم
خیانت در روابط زناشویی :
آیا شما فکر میکنید تمام خیانت کاران با هدف خیانت به همسرشان وارد رابطه ای دیگر شده اند ؟ نه ابداً ،خیانت معمولا از جایی آغاز میشود که تصورش را هم نمی کنید. از یک درد دل ساده با همکارتان ،دوست دوران مدرسه ، همسر دوست صمیمی و … اول فکر میکنید چقدر خوب درکتان میکند ،بعد تصور میکنید به عنوان یک انسان با او نزدیکی فکری دارید ،به مرور دلتان می خواهد بیشتر با او صحبت کنید چون حرف های او روی شما تأثیر دیگری دارد ، کم کم فکر میکنید فقط وقتی با او صحبت میکنید برایتان همه چیز خوب است حتی گاهی هیچ گله و شکایتی از همسرتان ندارید ولی برای درد و دل با او از همسرتان شکایت میسازید .
به ادامه مطلب مراجعه کنید...
بــاور نــدارم امــشـب آسـمــان بـی ســتـاره بـاشــد ،
مــاه خــواب بـاشـــد و دلــم گــرفـتــه بـاشــد . . . .
بــاور نــدارم لـحـظــه تـنـهــایـی را ، صـدای نـالـه مــرغ اسـیــر را ،
سکــوت لـحـظـه هـای بـی کـسی را !
بـاور نــدارم در ایـن لـحـظـه بـی تــو بـاشــم . . .
تـو رفـتـه بـاشـی و مــن دلـشـکـسته باشـم !
بــاور نـدارم یـک ثــانـیـه بـی تــو بـودن را ،
بـاور نــدارم یک لحـظـه دور از تــو بــودن را !
نــه عــزیــزم بــاور نــدارم کـه بــرایـم در نـامــه ات نــوشـتـی خــــدانـگـهــدار !
اگــر بـخـواهـم بـاور کـنم بـی تـو بـودن را ، بــاور کـن نـمـیـخـواهـم ایـن زنــدگی را !
زنـدگی مـعـنـای بـی تــو بــودن را ایـنـگـونـه بـرایـم مـعـنـا کــرد . . .
کـه خیـلی تلـخ اســت تـنـهـایــی !
مـن نـیـز زنــدگی را بــرای تـو ایـنـگــونـه مـعـنـا میـکنــم
کـه بــدون تــو هــرگــز ! بــاور نــدارم طـلـوعـی را بـبـیـنـم کـه تــو در آن نـبـاشـی ،
بـاور نــدارم غــروبی بـیـایـد و مــن بـی تــو بـاشــم !
از طلــوع تـا غــروب ایــن زنــدگی ، و از غــروب تـا طـلـوع آن مـیـخـواهـم
بـا تـو بـاشـم ، بـه یـاد تــو بـاشـم ، در کـنـار تــو بـاشــم
و آخـر سـر نـیـز در آغــوش تـو از ایـن دنـیـا رفـتــه بـاشــم !
بـاور نــدارم لـحـظـه هــای بـی تــو بــودن را ،
لـحظـه هـا هـمـه مـیدانـنـد درد تـنـهـایـی ام را !
تـنـهـایی شــاهـد اسـت درد دلـتـنـگی ام را . . .
مـیـخـوانـم و اشـک مـیـریـزم تـا بـبـیـنـم تـو را
و بـگـویـم فــدای تــو عــزیــزم ، دلتـنـگـت بــودم ای بـهـتــریــنـم ،
تــو آمــدی و دلــم بـاز شــد ،
دوبــاره درد دل هـای عــاشـقــانــه بـیـنــمــان آغــاز شــد . . .
بــاور دارم لـحـظــه هـای با تــو بــودن را . . .
بـاور دارم کـه هـیـچـگـاه بـی تــو نـخـواهـم مـانـد . . . !
ورود ﺍﻣـــﺎﻡ ﺯﻣـــﺎﻥ ﻣــﻤـﻨـﻮﻉ !
ﺷـﯿـﺸﻪ ﻫـﺎﯼ ﻣـﺸـﺮﻭﺏ ﺭﺍ ﺳـﻔـﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺧــﺪﺍ ﮐـﻨـﺪ ﺗـﺎ ﻓــﺮﺩﺍ ﺁﻣــﺎﺩﻩ ﺷـﻮﻧـﺪ . . .
ﺑـﻬـﺘــﺮﯾـﻦ ﺗـﺎﻻﺭ ﺷـﻬـﺮ ﺭﺍ ﺁﺫﯾـﻦ ﺑـﺴـﺘﻪ ﺍﻡ ،
ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﯾـﻦ ﺗـﺎﻻﺭ ﺍﯾـﻦ ﺍﺳـﺖ ﮐـﻪ ﮐﺎﺭﯼ ﻧـﺪﺍﺭﻧـﺪ ﻣـﺠـﻠﺲ ﻣـﺨـﺘـﻠﻂ ﺑـﺎﺷـﺪ ﯾـﺎ ﺟــﺪﺍ !
ﭼـﻨـﺪ ﺗـﺎ ﺍﺯ ﺩﻭﺳــﺘـﺎﻧـﻢ ﮐـﻪ ﺧــﻮﺏ ﻣـﯿـﺮﻗـﺼـﻨـﺪ ﺣـﺘـﻤـﺎ ﺑـﺎﯾـﺪ ﺑـﺎﺷـﻨﺪ
ﺗـﺎ ﻣﺠﻠﺲ ﮔـﺮﻡ ﺷـﻮﺩ . . . ﺁﺧــﺮ ﺷــﻮﺧـﯽ ﻧـﺒـﻮﺩ ﮐـﻪ ﺷــﺐ ﻋــﺮﻭﺳـﯽ ﺑــﻮﺩ !
ﻫـﻤـﺎﻥ ﺷـﺒـﯽ ﮐـﻪ ﻫــﺰﺍﺭ ﺷـﺐ ﻧـﻤﯿﺸـﻮﺩ
ﻫــﻤـﺎﻥ ﺷـﺒﯽ ﮐـﻪ ﻫـﻤـﻪ ﺑـﻪ ﻫـﻢ ﻣـﺤــﺮﻣـﻨـﺪ . . .
ﻫـﻤـﺎﻥ ﺷـﺒﯽ ﮐـﻪ ﻭﻗـﺘﯽ ﻋــﺮﻭﺱ ﺑـﻠﻪ ﻣـﯿﮕـﻮﯾـﺪ
ﺑـﻪ ﺗـﻤـﺎﻣﯽ ﻣـﺮﺩﺍﻥ ﺩﺍﺧﻞ ﺗـﺎﻻﺭ ﮐﻪ ﻧﻪ ، ﺑــﻪ تـمام ﻣــﺮﺩﺍﻥ ﺷـﻬــﺮ ﻣــﺤـﺮﻡ ﻣـﯿـﺸـﻮﺩ
ﺍﯾـﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓـﯿـﻠـﻢ ﻫـﺎﯾـﯽ ﮐـﻪ ﺩﺭ ﻓـﻀﺎﯼ ﺳـﺒـﺰ ﺩﺍﺧـﻞ ﺷـﻬـﺮ ﻣـﯿـﮕـﯿـﺮﻧـﺪ ﻓـﻬـﻤـﯿـﺪﻡ !
ﻫــﻤـﺎﻥ ﺷـﺒﯽ ﮐـﻪ ﻓــﺮﺍﻣـﻮﺵ ﻣـﯿـﺸـﻮﺩ ﻋــﺎﻟـﻢ ﻣـﺤـﻀـﺮ ﺧــﺪﺍﺳـﺖ
ﺁﻫـﺎﻥ ﯾــﺎﺩﻡ ﺁﻣــﺪ !
ﺍﯾــﻦ ﺗـﺎﻻﺭ ﻣـﺤـﻀـﺮ ﺧــﺪﺍ ﻧـﯿـﺴـﺖ ، ﺗـﺎ ﻣﯽ ﺗـﻮﺍﻧـﯿﺪ ﻣﻌﺼﯿﺖ ﮐﻨـﯿـﺪ !
ﻫـﻤـﺎﻥ ﺷـﺒﯽ ﮐـﻪ ﺩﺍﻣــﺎﺩ ﻫــﻢ ﺁﺭﺍﯾـﺶ ﻣﯿـﮑـﻨـﺪ . . .
ﻫـﻤـﻪ ﻭ ﻫـﻤـﻪ ﺁﻣـــﺪﻧــﺪ ﺣـﺘﯽ خـــان دایـی ﻭ . . .
ﺍﻣــﺎ . . . ﮐﺎﺵ ﺍﻣــﺎﻡ ﺯﻣــﺎﻧـﻤـﺎﻥ نـیـز می آمــد ،ﺣــﻖ ﭘــﺪﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﺑــﺮ ﻣــا !
ﻣــﮕـﺮ ﻣـﯿـﺸـﻮﺩ ﺍﻭ ﻧـﺒـﺎﺷــﺪ ؟
ﻋــﺮﻭﺱ ﺑــﺮﺍﯾـﺶ ﮐـﺎﺭﺕ ﺩﻋــﻮﺕ ﻧـﻔـﺮﺳﺘـﺎﺩﻩ ﺑـﻮﺩ ،ﺍﻣـﺎ ﺁﻗـﺎ ﺁﻣــﺪﻩ ﺑـﻮﺩ . . .
ﺑـﻪ ﺗـﺎﻻﺭ ﮐـﻪ ﺭﺳــﯿـﺪ ﺳـﺮﺩﺭ ﺗـﺎﻻﺭﻧــﻮﺷـﺘﻪ ﺑـﻮﺩﻧﺪ : ﻭﺭﻭﺩ ﺍﻣـﺎﻡ ﺯﻣـﺎﻥ ﻣـﻤـﻨـﻮﻉ !
ﺩﻭﺭﺗــﺮﻫـﺎ ﺍﯾـﺴـﺘـﺎﺩ ﻭ ﮔـﻔـﺖ : ﺩﺧـﺘـﺮﻡ ﻋــﺮﻭﺳﯿـﺖ ﻣـﺒـﺎﺭﮎ ﻭﻟـﯽ . . .
ای کاﺵ ﮐﺎﺭﯼ ﻣـﯿـﮑﺮﺩﯼ ﺗـﺎ ﻣـﻦ ﻫـﻢ ﻣـﯽ ﺗـﻮﺍﻧـﺴـﺘـﻢ ﺑـﯿﺎﻡ . . .
ﻣـﮕﺮ ﻣـﯿﺸـﻮﺩ ﺷـﺐ ﻋـﺮﻭﺳـﯽ ﺩﺧـﺘـﺮ ﭘـﺪﺭ ﻧـﯿـﺎﯾـﺪ ، ﻣـﻦ ﺁﻣــﺪﻡ ﺍﻣـﺎ . . .
ﮔـﻮﺷـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺸـﺴـﺖ ﻭ ﺩﺳـﺖ ﺑـﻪ ﺩﻋــﺎ ﺑـﺮﺩﺍﺷــﺖ
ﻭ ﺑــﺮﺍی خــوشبـخـتی ﺩﺧـﺘـﺮﮎ ﺩﻋــﺎ ﮐــﺮﺩ
ﭼـﻪ ﻇــﺎﻟـﻤـﺎﻧـﻪ ﯾـﺎﺩﻣــﺎﻥ ﻣـﯿـﺮﻭﺩ ﮐـﻪ ﻫـﺴـﺘـﯽ !
ﻣـﺎ ﮐـﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻣـﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﻔـﺮﻩ ﺗـﻮ ﻣـﯽ ﺑـﺮﯾـﻢ ﻭ ﻣﯽ ﺧــﻮﺭﯾـﻢ
ﺑـﺎ ﺷـﯿـﻄﺎﻥ ﻣﯽ ﭘــﺮﯾـﻢ ﻭ ﻣﯽ ﮔــﺮﺩﯾــﻢ . . .
ﻣـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﮔـﻨﺎﻩ ﻫـﻢ ﮐـﻪ ﻣـﯿـﮑـﻨـﯿـﻢ ، ﺑـﺎﺯ ﺩﻟـﺖ ﻧـﻤﯽ ﺁﯾـﺪ
ﻧـﯿﻤـﻪ ﺷـﺐ ﺩﺭ ﻧـﻤـﺎﺯ ﺩﻋــﺎﯾـﻤــﺎﻥ ﻧـﮑـﻨﯽ !
ﻣـﺎ ﺣــﻮﺍﺳـﻤـﺎﻥ ﭘـﺮﺕ ﺍﺳـﺖ ﮐـﻪ ﻓــﺮﺍﻣـﻮﺵ ﻣﯿـﮑـﻨـﯿـﻢ ﺷـﻤـﺎ ﺭﺍ . . .
ﺍﻣـﺎ ﺷـﻤﺎ ﺧـﻮﺏ ﯾـﺎﺩﻣـﺎﻥ ﻣـﯿـﮑﻨﯽ . . .
« اللــــهــم عجــــــــــــــــل لوليكــــــــــــــــــــ الفــــــــــــــــــــرج »
آن قــدر بــالا نــرفتـه ام كـه پـاهـایـــم بلــرزد ،
پسـت و مقـامــی هـــم نـدارم كــه نگـــران از دست دادنـش بـاشـم ،
از این دنیا تنهــا كمـی اكسیــژن مـی خـواهــم !
و دستمـالــی بــرای سـرفـه هـایــم !
عقــربـه هـای سـاعـت كـه بـایستـنــــــد ،
مــن هـــم مــی روم ...
متن از " جـانباز شیمیـایی شهیـد سیـد عنـایت الله نـاصــری "