| شنبه 29 اردیبهشت 1403
رمان ناب | رمان ناب دانلود و خرید رمان های عاشقانه پرطرفدار ❤️
خلاصه رمان های نودهشتیا,رمان های برتر نودهشتیا,کاربران نودهشتیا,رمان های عاشقانه,رمان جدایی,خیانت در عشق,گریه دار,غمگین,طرفداران نودهشتیا,انجمن عاشقانه,دانلود رمان,جدیدترین رمان های عاشقانه,نویسنده
صفحه اصلی / رمان / رمان های نودهشتیا

گوشه ای از متن رمان قلمرو رز :

با اسم و مشخصات فیک جزیره رو رزرو کردم برای دو ماه هیچکس نمی فهمه این جزیره برای اقامت ما حاضر شده.توی ذهنم پر از سوال بود این افراد کی بودند و چی کار می کردند! لیلی احمق معلوم است که کارشان چه بود، آدم کشتند دیگر. افراد مافیایی همین کارها را میکردند. از تصور این که یک تیر در قلبم خالی میکردند و در همان جزیره جنازه را به دریا می سپاردند تن و بدنم به لرزه افتاد آرکا با اخم هایی در هم نگاهش را به سمتم چرخاند.

سعی کردم نهایت مظلومیت را در چشمانم بریزم و التماس کنم. اما نتیجه ی تمام زور زدن هایم این شد… اووم ام اوم بی توجه به تقلاهای من رو به کامیار صحبتش را ادامه داد. کلافه سرم را برگرداندم این افراد خیلی باهوش بودند پیش بینی کرده بودند گوشی من عامل رسوایی هر دوی آن هاست و خیلی زود تر از من نابودش کردند.

نمی دانست چی کار کند مغزش درست کار نمی کرد. هر چه بیش تر مچ دستش را تکان می داد بیش تر خسته میشد. بادیگارد وقتی متوجه ی اسلحه ی شخص شد سریع وارد عمل شد و در درگیری هایی که پیش آمد توانست خائن را سرنگون کند. اما خودش هم به شدت زخمی شد و در اثر خونریزی زیاد دار فانی را وداع گفت اما لیلی این را نمی دانست فکر می کرد. کامیار و آرکا آن دو نفر را به بدترین وضعیت ممکن سلاخی کردند.

  • اشتراک گذاری

قسمتی از متن رمان همه زخم های من از عشق است :

شما هم ببخش منو منم نباید آنقدر عصبی میشدم بی خودی و سر هیچی اعصابمون بهم ریخت. اما الآنم داری تهدید می کنی؟ بله تهدید هست هر چقدر هم ناراحت باشی باید کنارم بخوابی. من بخشیدمت تو هم منو ببخش زن حامله آستانه تحملش برای همه چی .پایینه من نباید بحث کاری رو تو خونه مطرح میکردم.

از این لحظه همه اتفاقات دیشب رو ول کن. رها روی صندلی خود قرار گرفت دسته گل را روی میز گذاشت و دستانش را در هم قلاب کرد و زیر چانه اش برد به آرامی نالید. چقدر خوبه که آدم پی به اشتباهش بیره و از هم معذرت خواهی بکنه بله حرف شما متينه خوبه که زن و شوهری غرور رو بذارن کنار و با مهربانی با هم زندگی کنند. جانان!! تو بهترین و با محبت ترین مردی هستی که تو طول عمرم دیدم.دانلود رمان همه زخم های من از عشق است pdf شمسی جلفا

تو همیشه لطف داری…ولی خانم واقعا من ناراحتم ها پدر و مادر من زحمت کشیدند برای من اسم انتخاب کردند تو چرا همش منو جانان صدا میزنی اسم خودمو بگو آخه من چطور اسمت رو صدا بزنم در حالی که دقیقا از اون روزی که وارد زندگیم شدی و زندگیمو نجات دادی جان و جهانم شدی به همین خاطر جانان صدات میزنم. دوست دارم این اسمو فقط برازنده تویه این اسم خانمم پس این وسط تکلیف اسم خودم چی میشه ؟

  • اشتراک گذاری

ژانر : دانلود رمان اجتماعی – دانلود رمان عاشقانه

به سالن اصلی که برگشتیم جمعیت به قوت خود باقی ولی پراکنده بودند. _بریم از میزبان خداحافظی کنم. _اه… بریم خونه؟ بودیم حالا، سر شبه! پلک زد انگار وزوز مگسی مزاحم استراحتش باشد. چاره ای نداشتم وقت رفتن بود. از خانم قوانلو خداحافظی کردیم و نرسیده به پله ها، دکتر خودش را دوان دوان به ما رساند. حضور مرا فراموش کرده بود یا هر چه بود. -فرهاد صبر کن. فرهاد سمتش برگشت و سرش را به علامت سؤالی تکان داد. نگفتم بهت یعنی وقت نشد. ببین، شاهرخ دو روز پیش رسید ایران. شاهرخ هر کسی بود باعث

لرزش گوشه چشم فرهاد شد. یک پله بالاتر رفت. _دو روزه که ایرانه؟ تا رسید رفت تبریز فکر کنم فردا برگرده تهران. متفکر سرش را تکان داد. _به من زنگ نزد، ایرج‌. _گیر بود مادربزرگش کسالت داشت. میاد، گفت نمی‌خواد مزاحمت بشه شنیده که اوضاعت یه کم… اخم کرده نگاهی به من انداخت. _می‌خوایین من برم توی ماشین منتظر باشم؟ بازویم را گرفت. _نه باهم می‌ریم. سر چرخاند رو به ایرج. _بهش بگو بیاد عمارت تا ندادم اخت‌ش کنن مرتیکه جوالق رو. پایین پله ها، سوییچ ماشین را از خدمه گرفت. در ماشین را برایش باز

کردند کسی هم در را برای من باز کرد. فرهاد گاز داد و از باغ خارج شدیم، سکوتش مرا به ترس می انداخت. _داریم میریم خونه؟ _بله. _چرا من حس می‌کنم شما عصبانی هستین؟ -رفتن خونه باعث ترست شده؟وقتی جواب سؤالم را نمی‌داد می‌فهمیدم حسم درست خبر داده. از خیابان های پر نور می گذشتیم و ترافیکی که حتی در این وقت از شب دست از سر شهر برنمی‌داشت. پشت چراغ زنان، گردو فروش، بچه های کار! _کاش از این گردوها می‌خریدیما. _حواسم به خاطر شاهرخ پرت شد فراموش کردم که با شما یک صحبت جدی دارم …

  • اشتراک گذاری

دانلود رمان به تلخی شیرین pdf مریم محرمی با لینک مستقیم
ژانر : دانلود رمان عاشقانه

خلاصه رمان به تلخی شیرین :

بعد از صرف شام تلفن خانه به صدا درآمد. مادر که نزدیک به گوشی بود آن را برداشت و بعد از سلام و علیک گفت: على جون اگه کارت تموم شده پاشو بیا. مادرینا هنوز اینجا هستن. و او هم که گویی در حال پیچاندن مادر شیرین بود تقاضا کرد با شیرین صحبت کند. _شیرین بیا ببین علی آقا با تو کار داره. از روی عادت و حرص شروع به گزیدن لب هایش کرد ولی با نگاه های اطرافیان انگار که چاره‌ای نداشته باشد از جا بلند شدو به سمت گوشی تلفن رفت آنرا از دست مادر گرفت و سپس کمی صدایش را صاف کرد: بله بفرمایید. علی با عصبانیت جواب داد: برو تو اتاقت با گوشی.

اونجا باهام صحبت کن. _دارم گوش میدم… همینجا خوبه. -اگه نری پا میشم میام خونتون اونوقت جلوی همه حرفامو بهت میزنم‌ ها! شیرین که از حرص درحال سرخ شدن بودو احساس می‌کرد پیروزی چند ساعت قبل را از دست داده به ناچار گفت: باشه. گوشی را گذاشت و بدون کوچکترین حرفی به سمت اتاقش رفت. افراد حاضر در سالن با توجه به فهمیدن رفتار مشکوکش و اینکه علی خصوصی می‌خواست با او صحبت کند اما بدون عکس العملی در این مورد به ادامه‌ی صحبت های خود پرداختند. گوشی اتاقش را با حرص تمام برداشت و تقریبا فریاد کشید: حالا اونقدر

پررو شدی واسه من تكليف تعیین می‌کنی؟! -ببین خوب گوش کن چی میگم از بچگی منو خوب شناختی میدونی در مورد تو با هیچ کس و هیچ چیز شوخی ندارم. خودت این پسره رو دست به سر کن و گرنه ممکنه بلایی سرش بیارم که دودمان همه مون رو به باد بده. حق به جانب جوابش داد: اون منو میخواد خواستگارمه! خواستگاری هم جرم نیست. خودم باید در مورد شریک آینده‌ی زندگیم به نتیجه برسم. نظر تو هم برام مهم نیست هرچی هم که باشه اراذل بی همه چیز مزخرف… هر چی که تو بگی… باز به خودم مربوطه. اصلا تو کی من هستی که واسم خط و نشون می‌ کشی؟!

  • اشتراک گذاری

نام رمان: #فریاد‌_خاطره‌_ها

ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #جدید

نویسنده: #سمیه_بیرونی

خلاصه:

– آقاجون… داخله!

گره ی ابرهایش عمیق تر شد و قفسه ی سینه اش به سختی بالا پایین رفت. دست هایش را برای به آغوش کشیدنم پیش آورد و گفت: خب تو باشه!

دستم را روی بازویش گذاشتم و اشک هایم یکی پس از دیگری چکیدند.

– اول برو باهاش صحبت کن… شاید اجازه نده برم تو!

– چی میگی واسه ی خودت؟!

کاش غرورم بیشتر از این جلوی فرهاد خرد نمی شد. نگاهم را از مجید گرفتم و به کم سوترین ستاره دادم.

– اگه براش مهم بودم این همه ساعت این جا ولم نمی کرد.

مجید با سرعت برخاست و با گام هایی تند به سمت ساختمان راه افتاد. اشک هایم را پاک کردم ولی ماه و ستاره ها تارتر از قبل شدند و صدای برخورد محکم در به دیوار تکان سختی دادم. خنده ی تلخی کردم و نگاهم را به طرف فرهاد چرخاندم که ناگهان در آغوشش فرو رفتم و صدایش وزنه ی سنگینی شد و روی سینه‌ی پر دردم نشست.

– معذرت می خوام!

  • اشتراک گذاری

رها قرار است با نوید پسر عمویش ازدواج کند، در حالیکه هیچکس جز رها از باطن شیطانی او خبر ندارد، پسری بی وبندبار و خوشگذران که در ظاهر خود را پسری با اخلاق و پایبند به اصول نشان میدهد، مخالفت رها برای ازدواج راه به جایی نمیبرد و کسی حرفهای او را در مورد واقعیت وجودی نوید باور نمیکند …

♥️نام رمان: #تسبیح_فیروزه_ای

♥️ژانر: #مذهبی #عاشقانه

♥️نویسنده: #فاطمه_باقری

🗒 برگه :336

  • اشتراک گذاری

دانلود رمان پیر شدیم اما بزرگ نه اثر هستی کیانی نگارش قوی
دانلود رمان  به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم 

#پیر_شدیم_اما_بزرگ_نه📚⬆️

✍🏼نویسنده: hasti_hki(هستی کیانی)

تعداد صفحات: 258

خلاصه رمان

« این داستان ، حکایت انسانهایی است که در این دنیا رشد می کنند ، بزرگ میشوند ، قامت بلند می کنند . از کودکی چند ماهه می شوند مردی۵۰ ساله که ریش سفید کرده و پیراهن به پیراهن پاره کرده است .

اما آنها خیلی چیز ها را نمی دادند …

آنها نمی دانند که ” بخشیدن ” وظیفه نیست ، بلکه لطفیست که هرکسی لیاقتش را ندارد !

آنها نمی دانند که زمان مرحمی بر روی زخم ها نیست ، بلکه سرپوشی برای پنهان کردن دردها ازنگاه های درنده و کنجکاو مردم است !

آنها نمی دانند چه درد بدیست که تمام دارو ندارت را بدهی پای چیزی که دراین دنیا طاقت و دوامی ندارد!

آنها نمیدانند که مرگ لزوما در قبر گذاشتن آدم ها نیست ، بلکه می توان آدمها را به راحتی یک حرف ، یک عکس ، یک گذشته ی دور ، یک تکرار مکرر از خاطراتی که آدمها دوستش دارند ولی همیشه در حسرت و سوختن لحظه ای تکرار آن هستند ، در خود کشت و به نابودی محض کشاند ، بدون آنکه در گور گذاشته شوند !

آنها خیلی چیز ها را تا لحظه ای که به تله ای از خاک سپرده شوند نخواهند دانست .

این آدم ها پیر و فرتوت می شوند ، به گور می روند ، ولی تفکراتشان رشد نمی کند و بزرگ نمی شود !

در این میان دختری خسته از مشکلات پیچ وا پیچ زندگی ، با ذهنی خسته و تنی درمانده می آید !

دختری که خودش را ، عشقش را ، زندگی اش را،! دلش را ، روحش را ، جسمش را ، قشنگترین خاطرات تمام عمرش را و …

دخترانگیش را پای چیزی می فروشد ، که نمی دانست عمرش خیلی طولانی نیست و دوام چندانی نخواهد داشت ! و درآخر به فراموشی محض سپرده خواهد شد … »

ژانر: #پلیسی #عاشقانه #غم_انگیز #جنایی #معمایی

  • اشتراک گذاری

جوانه و امیرحسام بعد از هفت سال از هم جدا می‌شوند، این درحالی است که امیرحسام دوست ندارد او را طلاق بدهد! حضور گاه و بیگاه امیرحسام در اطراف جوانه، سختگیری‌های برادرها بعد از طلاق، باعث می‌شود که او به پیشنهاد دوستش، تهران را برای مدتی ترک کند، این در حالی است که امیرحسام سایه به سایه به دنبال اوست و شهری که جوانه انتخاب کرده است گذشته‌ را توی صورتش خواهد کوبید …!

📖 نام این اثر: #جوانه

🖋 نگارنده : #مهسا_رمضانی

📝 سبک: #عاشقانه

🗒 برگه : 1100

  • اشتراک گذاری

دانلود رمان کیلومتر صفر اثر شیوا بادی بدون سانسور
دانلود رمان خانی و اربابی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم 

نام رمان: #کیلومتر_صفر

ژانر: #عاشقانه #جدید

نویسنده: #شیوا_بادی

خلاصه:

علی، مردی مذهبی و سر به زیره که برای گرفتن حق برادرش دختر دشمنشون رو میدزده ، دختری که تازه از آلمان برگشته و در قید و بندهیچی نیست و حسابی دل از پسرمونن میبره!

مشغول درست کردن ناهار بود که با صدای شکستن ظرف و سپس جیغ بلند همتا خودش را به اتاق رساند. در را باز کرد و با تخت خالی روبرو شد داخل آمد و نگاهش در اتاق گردش کرد: چی شد؟ کجایی؟ خواست بچرخد که تیزی جسمی به دستش ضربه زد و خون از بازویش بیرون ریخت … همتا از پشت در بیرون آمد و نگاه پیروز و مغرورش را به علی دوخت… علی با درد روی زخمش را گرفت نگاه خشمگینش را به همتا دوخت: تف به ذاتت دختر ! همتا که از قبل لباسش را عوض کرده و مانتو و شالش را پوشیده بود به سرعت خواست از اتاق بیرون برود که علی دوید و دستش

رمان کیلومتر صفر شیوا بادی

از روی شالش به موهایش چنگ شد و باعث شد صدای پر درد همتا بلند شود: کجا؟ _ولم كن … ولم كن عوضى. -عوضی خودتو اون عموی بی شرفته … همتا چرخید و نگاهش روی دست سالم علی که به موهایش چنگ شده بود افتاد … در کسری از ثانیه دندان هایش در بازوی سالم على فرو رفت و صدای داد علی بلند شد و باعث شد موهای همتا را رها کند. همتا فرصت را غنیمت شمرد و از اتاق بیرون رفت … پله ها را پایین دوید و به طرف در سالن رفت در دل از خدا خواست در باز باشد و دستگیره را پایین کشید … در باز شد و نفسش را به آسودگی بیرون داد نگاهی به

پشت سرش انداخت و علی را در حال پایین آمد از پله ها دید، به قدم‌هایش سرعت بخشید و به حیاط رفت… حال بهتر میتوانست فضای بزرگ باغ پیش رویش را ببیند از پله ها که پایین آمد، به فاصله ده قدم استخر بزرگی کنارش بود و در انتها حیاط پوشیده از سنگ ریزه و ماشینی که آن شب سوار شده بود و فکر می‌کرد آژانس است! هنوز از کنار استخر نگذشته بود که دست علی مانتو اش را از پشت کشید و باعث شد همتا تعادلش را از دست بدهد و به داخل استخر بیوفتد ! على نفس نفس میزد و به دست و پا زدن دخترک در آب نگاه کرد. یعنی شنا بلد نیست؟ همتا لحظه ای …

  • اشتراک گذاری

دانلود رمان خریدار عشق رایگان
دانلود رمان غوغای بی هیاهو فهیمه رحیمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

♥️نام رمان: #خریدار_عشق

♥️ژانر: #عاشقانه #مذهبی

♥️نویسنده: #فاطمه_باقری

♥️فاقد خلاصه❌❌❌

دانلود رمان خریدار عشق اثر فاطمه باقری بدون سانسور

  • اشتراک گذاری
مجوز ها
آمار سایت
  • آمار مطالب
  • تعداد مطالب : 1497
  • تعداد نظرات : 4877
  • آمار کاربران
  • افراد آنلاین : 8
  • اعضا آنلاین : 0
  • تعداد اعضا : 5512
  • آمار بازدید
  • بازدید امروز : 501
  • بازدید دیروز : 493
  • آی پی امروز : 117
  • آی پی دیروز : 140
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,635
  • بازدید ماه : 8,649
  • بازدید سال : 130,406
  • بازدید کلی : 15,481,567
  • اطلاعات شما
  • آی پی : 18.118.14.73
  • مرورگر : Safari 5.1
  • سیستم عامل :
  • امروز : شنبه 29 اردیبهشت 1403
لینک دوستان
تبلیغات
محل تبلیغات شما
کیفیت سایت را چطور میبینید ؟
درباره سایت
رمان ناب | رمان ناب دانلود رمان های عاشقانه پرطرفدار ❤️
آخرین نظرات
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمان ناب | رمان ناب دانلود و خرید رمان های عاشقانه پرطرفدار ❤️ " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.
نام کاربری :
رمز عبور :
تکرار رمز :
موبایل :
ایمیل :
نام اصلی :
کد امنیتی :
 
کد امنیتی
 
بارگزاری مجدد