یه روز یه زن و مرد ماشینشو تصادف ناجوری میکنه و هر دو ماشین به شدت داغون میشند،
ولی هر دو نفر سالم میمونند . وقتی که از ماشینشون پیاده میشند و صحنه تصادف رو میبینند ،
مرد میگه :
- ببین چیکار کردی خانم ! ماشینم داغون شده !
-آه چه جالب ، شما یه مرد هستید !
-بله ، چطور مگه ؟
- چقدر عجیب ! همه چیز داغون شده ولی ما دو نفر کاملا سالم هستیم!
-منظورتون چیه؟
- این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینجوری با هم ملاقات کنیم و آشنا بشیم !
مرد با هیجان زیادی میگه :
- اوه بله ف کاملا موافقم! این حتما نشونه خوبیه!
زن دوباره نگاهی به ماشین میکنه و میگه :
- یه معجزه دیگه ! ماشین من کاملا داغون شده ولی این بطری مشروب کاملا سالمه !
این یعنی اینکه باید این آشنایی رو جشن بگیریم!
- بله بله ، حتما همینطوره ! کاملا موافقم!
زن در بطری رو باز میکنه و به طرف مرد تعارف میکنه،مرد هم بطری رو تا نصف سر میکشه و
برمیگردونه به زن.
ولی زن در بطری رو میبنده و دوباره بر میگردونه به مرد!
مرد با تعجب میگه :
- مگه شما نمینوشین؟
زن با شیطنت خاصی میگه :
- نه عزیزم ، فکر کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم !!!
بهش گفتم: امام زمان (عج) رو دوست داری؟
گفت : آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم : امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟
گفت : آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت : خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله !
گفتم : از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت : چرا؟
براش یه مثال زدم:
گفتم : فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه
رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره
به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟
بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه
منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟
اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش گفتم : تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره
عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟
گفت : معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم : پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم : با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت : می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت : احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه.
■■ ■■ ■■ ■■ ■■ ■■ ■■ ■■ سایت عاشقانه رویای خیس ■■ ■■ ■■ ■■ ■■ ■■ ■■ ■■
تو خیابون داشتم راه می رفتم،منو با چادر دید...
گفت : تو این گرما ! این چیه؟! آبپز نمیشی؟!!
و بعد انگار یکی تو گوشم گفت :
« قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا لَّوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ »
بگو به آنان آتش جهنم سوزان تر است اگر دریابند - سوره توبه آیه ی 81