خواندن آنلاین رمان مانیا و سهند دانلود رمان ایرانی دانلود رمان جدید دانلود رمان عاشقانه دانلود رمان عاشقانه غمگین دانلود رمان مانیا و سهند apk دانلود رمان مانیا و سهند epub دانلود رمان مانیا و سهند pdf دانلود رمان مانیا و سهند اختصاصی از نوول باز دانلود رمان مانیا و سهند از نوول باز دانلود رمان مانیا و سهند از یاس بانو دانلود رمان هیجان انگیز دانلود رمان هیجانی دانلود رمانهای جدید رمان باز رمان جدید رمان رمان رمان رمان عاشقانه انلاین رایگان رمان مانیا و سهند فصل اول رمان مانیا و سهند قسمت آخر رمان مانیا و سهند نسخه کامل رمان های یاس بانو شخصیتهای رمان مانیا و سهند کانال رمان مانیا و سهند لینک های رمان مانیا و سهند متن داستان رمان مانیا و سهند موضوع رمان مانیا و سهند یاس بانو رمان نویس یاس بانو نویسنده رمان یاس بانو
دانلود رمان مانیا و سهند به قلم یاس بانو با لینک مستقیم
دانلود رمان مانیا و سهند در فرمتهای پیدیاف، اندروید، آیفون، جاوا
موضوع رمان مانیا و سهند: عاشقانه ، هیجانی
نویسنده رمان: یاس بانو
تعداد صفحات رمان: ۴۴۶
رمان مانیا و سهند
خلاصهی رمان : سیگار خود را کشیدم و به زنی که مقابلم بود خیره شدم.
شخصی که مامان صدایش می کردم.
زنی که از هشت سالگیم دل خوشی ازش نداشتم، چشمم به نفر بعدیش خورد و نفرت درون چشمم بیشتر شد.
“پدر” فردی که لیاقت این کلمه را ندارد.
آدمی که کلمه برازنده اشو پیدا نمی کنم، آخرین جمله ای که گفت پیچید در گوشم…
“جای آدم های بی بند و بار در خانه من نیست، تو هم مثل مامانت برو بیرون”
قسمتی از داستان رمان مانیا و سهند
هنوز تو شُک جمله اش هستم!!
من؟ به من گفت بی بند و بار من که با یک پسرم تا حالا حرف نزدم؟
منی که تو عمرم انگشتمم به انگشت نامحرم نخورده؟
از نظر اون من هرزه بودم و نمی دید خودشو.
با یاد آوری این که از هم جدا شدن دیوانه وار قهقه زدم، انقدر صداش بلند بود که توجه چند نفر بهم جلب شد، اما خنده ام قطع نشد و دوباره به عکس نگاه کردم کم کم خنده هام محو شد.
و تصویر دخترکی مو بلند که مردی موهاشو با ماشین از ته زد تو ذهنم پررنگ شد.
تصویر دخترک پررنگ تر شد، گریه می کرد والتماس می کرد که موهاشو کوتاه نکنه…
التماس می کرد کچل نشه، اما اون مرد با تمام بی رحمی همه موهاشو زد.
دخترک با دیدن چهره خودش در آینه جیغ زد، آنقدر جیغ زد که از حال رفت، ولی کسی نبود به دادش برسه…
شراره رفته بود، نادر هم با معشوقه اش مشغول بود…
سرم رو تکان دادم تا از فکرهای مضخرف اون زمان دربیایم…